عشق مامان
عشق من زندگی من سلام عاشقانه دوست دارم مهمونامون جمعه رفتن منم تا الان فرصت نوشتن نداشتم اخر هفتم مهمون دارم خاله سمیرا میخواد عکسای اتلیه رو بیاره بعد اومد حتما میزارم مامانی این روزا اصلا حوصله نداره نمیدونم چرا با بودن تو وجود خندهای تو زندگیم معنا رنگ و بو میگیره دوست دارم برم جای که هیچ کس نباشه من و تو باشیم هر روز که میگذره شیرین تر میشی دیروز داشتم زیر روروکتو میدیدم توهم روی پای بابای بودی که هی میگفتی ه ه ه منظورت این بود که بزارش زمین تا گذاشتم خوشحال شدی اینقدر خانمی تا جای که خوب نیست میری منو نگاه میکنی منم میگم نه با دستام نشون میدم منو نگاه میکنی انجام نمیدی میمیرم برات عزیز مادر عشق مادر &nb...
نویسنده :
مامان سونیا
0:44